چرا من هنوز در شهر نیویورک مجرد هستم؟

راه لعنتی نیست موهای بلند و روان کجاست؟ قد چشمگیر اشاره شده؟ این مرد دکتر فیل طاس است. با کفش‌های پاشنه سه اینچی‌ام، بر روی او می‌چرخم (که قبلاً در ساعت 2/5 برای من اتفاق نیفتاده بود). او تقریباً بلافاصله اعلام می کند که خجالتی و درونگرا است. اوه خدای من. به نظر میرسه همه چی تو منوی امشب هست گربه ماهی هست؟؟

من اهل فلوریدا هستم، بنابراین عاشق یک غذای ویژه برای اوایل پرندگان هستم، اما یک شام ساعت 6 بعد از ظهر در نیویورک می‌تواند برای صبحانه نیز باشد. من یک لیوان قرمز عمیق منتظر رسیدن وینستون هستم.

شش فصل اول را در اینجا دنبال کنید.

دوشنبه، ساعت 9 شب

به هر حال، در حالی که سعی می‌کنم شبیه یک احمق به نظر نرسم، به ملیسا اجازه دادم تا بداند که پیدا کردن مردان به طور کلی مسئله من نیست. و من در طول دهه گذشته فرصت هایی برای سکونت داشته ام…اما کلمه عملی “قرار گرفتن” است. من به دنبال یک قطعه پازل بسیار خاص، یک شریک واقعی و بهترین دوست، برای تکمیل زندگی ام هستم. به عنوان فرزند طلاق، من نسبت به تشخیص تفاوت‌های ارزشی اساسی که نشانه مشکلات سازگاری طولانی‌مدت است، حساس هستم. و این سیگنال‌های مهم‌تر از رزومه، ارزش خالص یا عضلات شکم هستند. من ترجیح می‌دهم مجرد خوشحال باشم تا اینکه متاهل نباشم (اگرچه به حساب بانکی خود نگاه می‌کنم، گاهی اوقات آرزو می‌کنم کاش بیش از یک کودک صندوق اعتماد را رد نمی‌کردم). بنابراین، مگر اینکه ملیسا شخص واقعاً قابل توجهی داشته باشد، من نیازی به تنظیم ندارم.

یک ساعت بعد مکث می کند: «وای! من مکالمه را انحصار کرده ام!» حداقل او خودآگاه است؟ “پس…” او شانه بالا می اندازد. “چه چیز دیگری می خواهید در مورد من بدانید؟”

مصاحبه ملیسا بسیار کامل است، فکر می کنید من برای مجوز امنیت ملی درخواست می کردم. آخرین رابطه من چقدر بود؟ می بینم شغلم به کجا می رود؟ کجا سفر کرده ام؟ لعنتی، آیا بعد از این حداقل TSA PreCheck را دریافت می کنم؟ “شما چنین رفتاری دارید!” او می گوید. “کسی مثل تو چطور هنوز مجرد است؟” و آنجاست. اعتبار سنجی با یک طرف سرد ترحم ارائه شد.

و من صادقانه خواهم گفت. زمانی در اوایل 20 سالگی ام بود که نامزدی تنها موفقیتی بود که مهم بود، و هر سالی که بدون رسیدن به آن نقطه عطف می گذشت، باعث می شد شرم عمیق و عمیق تری از شکستم درونی کنم. اما یک جایی پایین تر، من از گره زدن ارزش خود به وضعیت تاهل خود دست کشیدم و طرز فکرم را دوباره تعریف کردم. آیا من می خواهم ازدواج کنم؟ کاملا. آیا من عجله دارم؟ نه. شخص من زمانی که بخواهد می آید، و در این بین، چقدر خوش شانس هستم که می توانم در اطراف، منطقه دوستی، یا تا حد دلخواه لعنت بروم؟

برای دریافت مشترک شوید شماره بعدی مجله و اولین نفری باشید که می بینید چه اتفاقی می افتد.



منبع