نمیدانم این موضوع به طعنهآمیز شروع شد و واقعی شد، یا برعکس بود، اما شستن آلت تناسلیاش با آب چشمه فقط به چیز جالب و جذاب ما تبدیل شد. قبل از اینکه متوجه شوم، ناخواسته، اما بسیار کلاسیک خودم را شرطی کرده بودم که هر زمان که آن عطر شیرین و ارزان به خانه ام می آمد، انتظار رابطه جنسی را داشته باشم. میدانید، مثل اینکه پاولوف، دانشمند روسی، سگهایش را شرطی کرد که هر وقت صدای زنگ را میشنیدند، بزاق ترشح میکنند، زیرا میدانست که به زودی غذا به دنبال آن خواهد آمد. آزمایش من را پاولوف نامید دونگ ها، اگر بخواهید.
چند ماه از جدایی می گذرد، و به جرات می توان گفت که دارم «بهتر» عمل می کنم، که به معنای بازگشت به برنامه های غرق شده در آبریز متوسط است. من هنوز هم گهگاه تخممرغهای کوچک عید پاک را از سابقم در آپارتمانم پیدا میکنم، چیزهایی مانند جوراب یا تاپر ظروف که دزدیده بودم – هیچ چیز خیلی معنیدار نیست. اما آب چشمه محبوب من دوباره خودش را به عنوان یک خاطره تنظیم می کند به او، به جای کودکی نوستالژیک من، خیانتی بود که انتظارش را نداشتم. او اول مال من بود و بسیار ارزشمند. من دیگر نمی توانم بطری اضطراری را در خانه نگه دارم، کراوات ها خیلی عمیق هستند.
حالا، آیا من را روی دست و زانو، آروارههای شل، زبان بیرون و چشمهای خیرهشده، پیدا میکنی که با ولع به دنبال آلت تناسلی همسر سابقم در خیابانهای شهر نیویورک هستم، هر زمان که بویی از آب بهار میگیرم؟ آره.
آیا قرار است استفاده از آب چشمه با شماره گیری را متوقف کنم؟ آیا تغییر به یک رایحه مجاور کافی است؟ چگونه یکی de-خودشون رو شرطی کنن؟ آیا می توانم با پیدا کردن یک پسر جدید و شستن یک خاطره را دوباره سیم کشی کنم؟ خود آلت تناسلی با این صابون؟ نمی دانم آیا کسی در پوشاندن یک خاطره قدیمی با یک خاطره جدید موفق بوده است، اما ارزش یک بار دیدن را دارد؟
بنابراین، یک روز بعدازظهر تصادفی و بدون حادثه، پس از برداشتن یک بطری آب بهار تازه از دلار جنرال، به او گفتم: «می دانی آن صابون آبی را که من گاهی اوقات می خرم؟ می خواهم شروع به شستن آلت تناسلی خود با آن کنید و سپس آلت خود را مستقیماً نزد من بیاورید. من می خواهم چیزی ببینم.»
من همیشه دوست دارم یک بطری آب چشمه را دم دست داشته باشم، نه لزوماً برای استفاده در آب، بلکه بیشتر برای مواقع خاص که سعی می کنم جدا کردن باز کردن از پیچ. وقتی چند سال پیش با دوست پسرم نقل مکان کردم، این سنت را زنده نگه داشتم، تا اینکه یک روز، یک ایده درخشان به ذهنم رسید: من عاشق این صابون هستم، من عاشق آلت تناسلی دوست پسرم هستم – چرا این دو را با هم ترکیب نکنیم؟
شوخی کردم – نه. اما من شروع به حس نوستالژیک می کنم. و رنجیده، غمگین، گیج، شاد، امیدوار و عصبانی. باید دائماً با این اشتیاق بجنگم که عمداً از ساختن خاطرات جدید با پسرهای جدید خودداری کنم، فقط در صورتی که سرنوشت دوباره با بیرحمی روزهای خوب را علیه من سلاح میکند. (اوه، به این می گویند تروما! با درمانگر خود ویکتوریا تماس بگیرید!)
ویکتوریا هافمن نویسنده و کمدین ساکن نیویورک است که اخیراً در هاف پست و بلادونا منتشر شده است.. دالاس متولد و بزرگ شده است، او همچنین یک ورزشکار سابق بخش 1 NCAA و مهمتر از همه، یک مربی بیش از حد غیور مجسمه سازی یوگا است. هنگامی که ویکتوریا استندآپ کمدی اجرا نمی کند یا با تیم طراحی خود، می تواند در حال نوشتن مقاله های شخصی در مورد چگونگی او زندگی خیلی سخته، بر خلاف بقیه. می توانید با او در اینستاگرام ارتباط برقرار کنید و کارهای دیگر او را اینجا ببینید.