وقتی به داروخانهای در دهکده بالی میرفتم، ذهنم در حال دویدن بود. من 29 ساله بودم و در بهترین سلامتی عمرم بودم – اوج تناسب اندام، رژیم غذایی مناسب، بدون دارو. اما چیزی بسیار حیاتی از بین رفته بود: پریود من.
در جلسه ششم، او یک سنجاق را در ساق پای چپم گذاشت و من احساس کردم که شوکی از پایم تا نوک انگشتانم جاری شده است. بازگشت به آپارتمان ما اولین بار در سه سال گذشته بود که بخاری ماشین را روشن نکردم. تا حدودی انتظار داشتم که بعد از آن تکان عجیب و غریب بالاخره پریود شوم، اما چیزی که گرفتم تست بارداری مثبت بود. و این بار وقتی نتیجه را میخواندم، این هیجان بود، نه ترس. این بار من آماده بودم.
وقتی این را می نویسم، سه سقط جنین و دو بارداری موفق بعد از آن، فرزند دومم روی سینه ام به خواب می رود و در نهایت احساس می کنم جایی هستم که می خواهم در زندگی ام باشم. از آن زمان پریود من برگشته است، و همینطور سبک زندگی مسافر که من و شوهرم دوست داریم.
من در نهایت پریود نشدم – در عوض باردار شدم. تقریباً به محض اینکه متوجه شدم سقط جنین کردم، بدنم هنوز به اندازه کافی برای حمایت از جنین های دوقلو که شروع به رشد می کنند، کار نمی کند. موجی از غم مرا فرا گرفت. من اشکهایم را به خاطر هورمونهای از بین رفتهام مقصر میدانستم، اما دوباره آن زمزمهها شنیده میشد که منتظر بودم تا سقط جنین کامل شود.
من داروخانه را با سه آزمایش بارداری ترک کردم، مانند یکی، و ترس تقریباً طاقت فرسا از گرفتن نتیجه مثبت. در تمام زندگی بزرگسالی ام، بر این باور بودم که هرگز بچه نمی خواستم. من و شوهر خلبانم هفت سال ازدواجمان را به طور فعال سپری کرده بودیم نه برای باردار شدن در حالی که از آزادی سبک زندگی با درآمد دوگانه بدون بچه لذت می بردیم. “عمو مارک و خاله کریستی برای همیشه!” وقتی به اروپا نقل مکان کردیم، آسیا را با توک توک کاوش کردیم و سفرهای لحظه آخری را به مقصدهای ساحلی رزرو کردیم، اعلام کردیم. هر دوی ما بچهها را دوست داشتیم – فقط نیازی به ایجاد هیچ یک از خودمان نداشتیم. فشار خانواده یا دوستان برای تولید مثل از بین می رفت زیرا ما به آنها گوش می دادیم که از شب های بی خوابی و تعطیلات لغو شده شکایت می کردند. با این حال، من اینجا بودم، روی یک توالت شناور بودم، و عصبی دو خط صورتی گویا را پیش بینی می کردم. به غیر از پریود من در آن ماه، آنها هرگز نشان داده شد.
در آن زمان بود که برای اولین بار آن را احساس کردم – یک ناقصی جزئی برای تسکین من. ظریف و گیج کننده بود، و من نمی توانستم بگویم: آیا این بدان معناست که من بچه می خواهم؟ یا فقط نگران بودم که ممکن است مشکلی در بدنم وجود داشته باشد؟ یا هر دو؟ تصور عدم اطمینان باقی ماند زیرا من یک سال تمام منتظر پریود بودم. مهم نیست به کجای دنیا سفر کردهام، بعد از هر بار پاک کردن، دستمال توالت را چک میکنم تا رگههای قرمز ظاهری داشته باشد. وقتی هیچکدام نرسیدند، بالاخره پیش دکتر رفتم. او مرا تشویق کرد که دویدن را ترک کنم و چربی بیشتری مصرف کنم، و در مورد خطرات طولانی مدت عدم قاعدگی هشدار داد: کاهش تراکم استخوان، عوارض قلبی. اما یک سال دیگر و 30 پوند اضافه شده بعد، من هنوز یک بار پریود نشده بودم.
بچه دار شدن قطعا برای همه نیست و همه باید انتخاب هایی داشته باشند.
آن موقع واقعاً شروع به ضربه زدن به من کرد، این واقعیت که سال ها از آن محافظت کرده بودم – انتخابم برای بچه دار نشدن – انتخابی بود که بدنم از روی میز برداشت. و این فقدان جدید عاملیت باعث شد بفهمم که من داشته است هستهای از “شاید” را در ذهنم زنده نگه داشتم، و به آرامی احساس میکردم چیزی بیش از صرفاً پریود من در زندگی من غایب است.
نظر دومی هم از پزشک دیگری گرفتم که تشخیص آمنوره ثانویه (اصولاً پریود از دست رفته است که با تشکر، آن قسمت را گرفتم) و مرا به متخصص باروری ارجاع داد. من با یک کیسه سوزن سرنگ و دستمال مرطوب ضد عفونی کننده به خانه آمدم و سعی کردم نظریه دکتر را ببلعم که استفاده از هورمون ها برای وادار کردن بدنم به تخمک گذاری باعث “پرش” چرخه قاعدگی من می شود. من دو ماه بعد را با شکم کبودی گذراندم و برگههای گوگل پر از جستجوهایی مانند «چگونه سوزنهای باروری را در یخچال نگهداری کنیم» و «آیا میتوانی سوزنها را به کانادا بیاوری؟» (یک کولر کوچک و بله، اگر کنجکاو هستید).
من به ساعتهای بیولوژیکی اعتقادی ندارم – زندگی آنقدرها هم خطی نیست – به همین ترتیب فکر نمیکنم هر فردی که میگوید “من هرگز بچه نمیخواهم” در نهایت نظر خود را تغییر نمیدهد. بعضی ها این کار را می کنند، خیلی ها نمی خواهند، و این عالی است. بچه دار شدن قطعا برای همه نیست و همه باید انتخاب هایی داشته باشند. برای یافتن انتخابی که برایم مناسب بود، سفر در لایههای آشفته خودم از عدم اطمینان، ترس، درد و از دست دادن طول کشید.