“آیا برای رفتن یکشنبه اقدام کنیم؟؟؟ 👀” دوستم که آخر هفته بعد برای دیدن من به شهر نیویورک می آمد، پستی از The Füde Experience برای من ارسال کرده بود، یک مهمانی شام صمیمی، با نور شمع و فقط برای اعضا، که در آن در میان غریبه ها غذا می خورید. خیلی عادی به نظر می رسد، درست است؟ به جز بخشی که شما کاملا به معنای واقعی کلمه لباسها و لباسهایتان را کنار در بگذارید تا شام را کاملاً برهنه بخورید.
ایده The Füde Experience که توسط چارلی آن مکس، یک مدل و هنرمند، تأسیس و میزبانی شد، ترکیب برهنگی و غذاهای گیاهی است تا فضای امنی را برای مردم ایجاد کند که در آن بتوانند با هم ارتباط برقرار کنند و خود را آشکارا بیان کنند، افکار، ایدهها و افکارشان را باز کنند. آسیب پذیری، هیچ مانعی وجود ندارد. این رویداد به هیچ وجه قرار نیست جنسی باشد. برعکس، این بیشتر به این است که فقط در بدن خود احساس راحتی کنید. بهعنوان نویسنده، من در طول سالها در رویدادهای مختلف پیرامون برهنگی شرکت کردهام، اما هیچکدام شبیه این نبودند. من مجبور نبودم با یک ست جدید لباس زیر زنانه یا آرایش مو و آرایش آماده کنم (مثل زمانی که در اولین مهمانی جنسی خود شرکت کردم). در واقع من حتی زیر بغلم را اصلاح نکردم.
با وجود اینکه قرار بود کاملا برهنه باشیم، مطمئناً کنجکاو بودم، اما عصبی نبودم. فکر نمیکنم برای هیچکس در زندگیام تعجبآور نبود که میخواستم The Füde Experience را امتحان کنم—یکی از دوستانم گفت: «تو همینطوری» و نامزدم مثل همیشه حمایت میکرد. وقتی آن را مطرح کردم، او گفت که اگر برای کار به خارج از شهر نمی رفت آرزو می کرد که می توانست به آن ملحق شود و به نظر می رسید که این تجربه منحصر به فردی است که باید داشته باشم.
تاریخ شام من – دوستی که اوایل هفته پست IG را برای من ارسال کرده بود – و من واضح است که سؤالاتی داشتم: آیا ناخوشایند خواهد بود؟ برهنه خوردن چه حسی خواهد داشت؟ کی لباستو در بیاریم؟ پاسخ آخرین مورد را بلافاصله وقتی در شب شام جمع شدیم (ساختمانی بی ادعا و صنعتی) همراه با زنان کاملاً لباس پوشیده، افراد غیر باینری و مردی که با آن آمده بود. شریک زندگی او همه واقعا مشتاق و هیجانزده به نظر میرسیدند و پیشبینی میکردند که چه چیزی فراتر از در کشویی فلزی سنگین مکان مخفی رخ میدهد.
هنگامی که ما را به داخل هدایت کردند، داوطلبان برهنه Füde Experience و قفسههای لباس از ما استقبال کردند، که آماده بودند به محض عبور از در، لباسهایمان را ببرند. زنی که بیرون ملاقات کردم شانه هایش را بالا انداخت و گفت: “خب، حدس می زنم وقتش رسیده باشد!” در حالی که پیراهن آبی کم رنگش را در می آورد. من و دوستم لبخند زدیم، تقریباً به هم قهقهه زدیم.
لباس پوشیدن کامل در مقابل غریبه ها راهی برای یادآوری چند لایه پوشیدن ما دارد: ژاکت، کفش، جوراب، شلوار، پیراهن. در ابتدا احساس عجیبی داشتم، اما بعد از پوشیدن لباس زیرم، گام طبیعی بعدی این بود که همه چیز را از بین ببرم. تا زمانی که کاملاً برهنه نشدم، واقعاً متوجه اطرافم نشدم، و وقتی در نهایت به اطراف نگاه کردم، وارد اتاق شدم – پر از بدن انسان های شگفت انگیزی که دور یک میز طولانی جمع شده بودند، با قسمت های مرکزی گل های خیره کننده که با درخشش گرم شمع روشن شده بودند. میله ها
به هر یک از ما یک قاشق با یک خیار گزپاچو هورس d’oeuvre داده شد، و به جای ایستادن در گوشه ای ناشیانه، همه شروع به معرفی خود کردند و سوال پرسیدند – تقریباً انگار برهنه بودن ما را مجبور کرد جسورتر و کمتر مراقب باشیم. چارلی پس از چند دقیقه با هم گفت: «سلام، همه. “من دوست دارم شما را به اینجا دعوت کنم.” او ما را بر روی ملحفههای سفیدی که روی زمین پهن کرده بودند برای یک جلسه نفسکاری قبل از شام فرستاد. همانطور که ما مهاجرت کردیم، متوجه شدم که چه حس خوبی دارد که اینقدر در معرض افراد دیگر قرار گرفتهام بدون احساس جنسی شدن قبل از این، هر زمان که به تازگی در اطراف مردم برهنه بودم، وضعیت ذاتاً جنسی بود. اما این بار، همه فقط با بدن برهنه خود به نمایش درآمدند.
چارلی از ما خواست که در اطراف حرکت کنیم و راحت باشیم – قبل از اینکه روی زمین دراز بکشیم تا تمرین نفس کشیدن خود را به مدت نیم ساعت شروع کنیم – ما را تشویق به رقصیدن، چرخش، کشش، حرکت دادن سر به پهلو، خندیدن و جیغ زدن کرد. احساس می کردم که تحت تأثیر این حس قرار گرفته ام و از عمق آن غافلگیر شده بودم و می خواستم برای راحتی دست دوستم را دراز کنم. به احساس بدنم، احساساتی که از هفته آزاد میکردم توجه کردم و حتی به آسیبهای گذشتهای که از آن بهبود یافته بودم فکر کردم. بدنم با هر نفس گرم، سپس سرد و سپس گزگز میکرد. احساس قدردانی، رهایی، شادی، اندوه، شادی کردم. در طی آن 30 دقیقه با چشمان بسته، به طور جمعی نزدیکی را هم در خود و هم با یکدیگر احساس کردیم و یافتیم.
بعد نوبت شام رسید. هر شب Füde Experience یک مضمون دارد و موضوع ما حضور یکپارچه بود، به این معنی که گفتگوی هدایتشده ما، که توسط چارلی مدیریت میشد، حول موضوع «صداقت» متمرکز میشد. در آن زمان، همه آنقدر آرام به نظر می رسیدند که تقریباً فراموش کرده بودیم که برهنه هستیم. من به غریبه هایی که دور من نشسته بودند سلام کردم و از اینکه چقدر آنها واقعاً احساس غریبگی می کردند تعجب کردم، حتی اگر قبلاً به طور رسمی ملاقات نکرده بودیم. وقتی همه شروع به گپ زدن کردند، غذاهای اولیه از جمله یک نان بافته شده خوشمزه با کره گیاهی پیازچه اسطوخودوس و بعداً یک لبنه نارگیل بیرون آمد. پس از چند دقیقه، بخش گفتگو آغاز شد.
چارلی از ما سوالاتی از این قبیل پرسید: «صداقت برای شما چه معنایی دارد؟ چگونه با صداقت در زندگی خود زندگی می کنید؟» و همه به نوبت جواب دادند. ما همچنین وقت داشتیم تا بدون اعلان صحبت کنیم و به جای استاندارد، “خب، چه کار می کنی؟” سوال، به نظر میرسید همه در مورد چیزهایی صحبت میکردند که برایشان معنیدار بود – به اشتراک گذاشتن جزئیات صمیمی در مورد زندگی جنسی خود، در مورد اینکه چگونه این رویداد به آنها کمک کرد تا در برهنگی خود اطمینان بیشتری داشته باشند، در مورد زندگی واقعی و هدفمند. هیچ کس در تلفن آنها نبود. به جای اینکه احساس خودآگاهی یا ناهنجاری داشته باشم، همانطور که فکر می کردم ممکن است، غرق در گفتگو بودم. در این رویداد نیز الکل وجود نداشت – تفاوتی فاحش و با طراوت با هر مهمانی شام دیگری که من در آن حضور داشته ام.
غذای اصلی انبه چنار، تره فرنگی پخته شده زیره سبز و پوره نخود لیمو بود. در آن نقطه، برهنه بودن بسیار آسان بود. یک نفر به این موضوع اشاره کرد که شاید این احساس را داشته باشد، زیرا برهنگی روش طبیعی همه چیز است – اینکه چگونه ما در ابتدا «قرار بود» زندگی کنیم. در نهایت دسر سرو کردند: کیک خشخاش زردچوبه با کمپوت ریواس توت فرنگی و کرم نارگیل گل رز.
در پایان شب، چارلی آخرین سؤال را از همه ما پرسید: “اگر این اولین بار بود که اینجا هستید، چه حسی برای شما داشت؟” اول دستم را بالا بردم و گفتم که انگار نقاب را برداشتم و واقعاً به خودم اجازه دادم با دیگران ارتباط برقرار کنم. زن دیگری گفت: «از زمانی که دختر کوچک بودم چنین احساسی نداشتم» و همین باعث شد متوجه شوم که صرف نظر از اینکه در مورد آن چه احساسی داشته باشید، تنها بودن در بدن برهنه شما به شکلی غیرجنسی، می تواند فوق العاده شفابخش باشد. این تجربه به ما فضایی داد تا خودمان را دوست داشته باشیم و از خود قدردانی کنیم، هر یک از ما در طول مسیر با فرزند درونی خود ارتباط برقرار می کنیم. حتی برخی اظهار داشتند که بازگشت دوباره و دوباره به این شام ها به آنها کمک کرده است با بدشکلی بدن مبارزه کنند و اعتماد به نفس پیدا کنند.
در مورد من، من فقط احساس قدردانی باورنکردنی کردم. من بدنم را به خاطر چیزی که در آن دوست ندارم قضاوت نمی کردم، فقط وجود داشتم که در آی تی. احساس سیری کردم و عجیب بودنم را پذیرفتم. من عشق گسترده ای به شریک اصلی خود و قدردانی از توانایی خود در دوست داشتن دیگران را احساس کردم. از سایر مهمانان و آسیب پذیری و اعتماد آنها سپاسگزار بودم. من همان طور که هستم احساس آزادی، پذیرفته شدن و کامل بودن را ترک کردم. به نظر می رسد که عجیب ترین قسمت رفتن به یک مهمانی شام برهنه، برهنه بودن نیست، بلکه باید در پایان لباس های خود را دوباره بپوشید.
نویسنده
هیلی فولک نویسنده و ویراستار مستقر در شهر نیویورک است. او از تولید محتوا در مورد سفر، LGBTQ+، سبک زندگی، روایت های شخصی و رابطه جنسی و سلامتی لذت می برد. آثار او در Refinery29 ظاهر شده است، سلامت مردان، PopSugar، Bustle، و بیشتر. بیشتر اوقات، او را می توان در هواپیما پیدا کرد، در حال صرفه جویی یا نوشتن در یک کافی شاپ جایی.