برای خواندن سخنان حکیمانه از بووی به ادامه مطلب بروید.
اما علیرغم موفقیت حرفه ای او، بهترین توصیه های زندگی بووی به این خلاصه می شود نه خیلی سخت کار کردن او میگوید: «بسیاری از مردم حرفهای هستند و به نوعی زندگی میکنند تا کار کنند. اما نقطه ای در زندگی فرا می رسد که در آن کار می کنید زنده، واقعاً به بخش های زندگی شما کمک می کند، چه وقت با خانواده، کاوش در سرگرمی های خود، یا مسافرت. اینها چیزهایی هستند که در پایان زندگی خود به آنها نگاه می کنید. بنابراین، مطمئن شوید که چیزهای گسترده تری را در زندگی خود متعادل می کنید که شما را خوشحال می کند.
وقتی جوان تر بودم می خواستم “دانشمند دکتر” شوم. علم تمرکز بزرگ مادرم بود، و او مرا به روشهای جالب، اختراع و نوآوری در معرض علم قرار داد. من در معرض همه چیز از روباتیک و فضانوردان ناسا قرار گرفتم. بهعلاوه، قرار دادن دختران و زنان رنگینپوست در معرض علم در آن روزها بسیار رایج بود – و نامی از دهه نمیبرم! – بنابراین، چند سالی در مورد پوشیدن آن کلاههای دوتایی صحبت کردم.
برنامه معمول صبحگاهی شما چیست؟
اولین شغل رویایی دوران کودکی شما چه بود؟
تنها چیزی که من سعی کرده ام به طور مداوم در آن گنجانده شود، نوعی مدیتیشن روزانه است. وقتی هوا عالی است، دوست دارم بیرون بروم و زمین را حس کنم، متمرکز و ثابت بمانم. و من به انرژی خود در چهار بعد فکر می کنم: فکر می کنم انرژی عاطفی، انرژی ذهنی، انرژی فیزیکی، و در نهایت، انرژی معنوی وجود دارد. من واقعاً سعی میکنم بر این تمرکز کنم که چرا اینجا هستم، هدفم چیست، چه چیزی در روزم مهم است، چگونه میخواهم ظاهر شوم، و مطمئن شوم که از جایی برای شکرگزاری و شادی آمدهام. ما اغلب روزهای پرمشغله ای داریم، اما نحوه تعامل ما با مردم در نهایت بر احساس ما و خروجی کارمان تأثیر می گذارد. و بنابراین، شروع با زمان بسیار متمرکز و یادآوری آنچه مهم است، واقعاً روز من را برای موفقیت آماده می کند.
زرق و برق: صبح ها چه ساعتی از خواب بیدار می شوید؟
او که یک بازاریاب و فروشنده کهنه کار است، میتواند به سرعت توصیههای شغلی را انجام دهد – آنچه برای موفقیت در بازاریابی لازم است: وسواس نسبت به مشتریان، تمایل به یادگیری و مهارتهای جدی بین فردی.
مایا بووی: من از این نظر منحصر به فرد هستم که زمان ثابتی ندارم. معمولاً از 5 صبح تا 7 صبح متغیر است و بستگی به ساعتی دارد که به رختخواب می روم، زیرا دوست دارم حدود هفت ساعت بخوابم.
در یک مقاله دانشگاهی نوشتم که موفقیت یک سفر است، نه یک مقصد. من واقعاً به آن اعتقاد دارم. من فکر می کنم این یک طرز فکر از نحوه برخورد ما با زندگی است. من کسی بودم که در طول زندگی ام به موفقیت گرا بودم. پذیرفته شدن در دانشگاه دوک یک دستاورد بود زیرا این مدرسه عالی با دانشجویان رقابتی است. این یک لحظه عالی به نظر می رسید. اما در مقاطع مختلف حرفهام، همیشه احساس میکردم که در یک سفر هستم، با تمایل واقعی برای انجام یک کار بزرگ. فکر نمیکنم هیچوقت احساس کردم که «رسیدم». من فقط همیشه در سفر بوده ام.
چه لحظه ای بود که متوجه شدید، «باشه، شاید در حقیقت موفق باشی؟»