گومز در حالی که دفترش را می نویسد، در صدایی می گوید: «حقیقت این است که من هرگز به اندازه کافی احساس خوبی نداشته ام. وقتی روی صحنه یا در مقابل جمعیت هستم، همیشه فردی را پیدا می کنم که از من خوشش نمی آید. و من باور خواهم کرد آنها را. من می خواهم به خودم ایمان داشته باشم. افرادی که من اینجا در کنیا ملاقات کرده ام بسیار مهربان هستند، من فقط می خواهم احساس کنم که لیاقت این را دارم که اینجا با آنها باشم.”
پس از یک مصاحبه خاص، گومز در یک اتاق سبز به تیم خود می گوید، بنابراین ناراحت است که می لرزد. او می گوید: “لعنتی احمقانه ترین کاری که تا به حال انجام داده ام.” من تمام کردم. من دیگر نمی توانم این کار را انجام دهم. می دانی چقدر ارزان به من احساس می کند؟ او از من سؤالاتی می پرسد، و مانند سؤالات خوب، سپس حتی به حرف های من توجهی نمی کند. من نمی خواهم این کار را دیگر انجام دهم. احساس می کنم یک محصول هستم. این مرا عصبانی می کرد.»
منبع
با بازگشت گومز به لندن، نگرانی های او در مورد بازگشت تقریباً بلافاصله آشکار می شود. پاپاراتزی او را تحت تعقیب و آزار قرار میدهد، در ماشینها تعقیب میکند و فوراً از جایی به مکان دیگر میچرخد. او در آسانسور نفس عمیقی می کشد، لحظه ای تصادفی سکوت. او با چشمان بسته می گوید: «اینجا صدای خیلی بلندی است. “من کمی شوک فرهنگی احساس می کنم.” و سپس اجرای مطبوعات آغاز می شود.
بیزاری او از ترفیع (احمقانه).
سفر کنیا درست در اواسط تور تبلیغاتی او اتفاق میافتد، اما گومز در مورد اطمینان از رفتن او مصمم بود. او میگوید: «میدانستم خیلی زیاد خواهد بود، اما این تنها شانس من بود که قبل از انتشار آلبومم بروم.
گومز در طی یک شام با افراد خیریه، رویاهای خود را برای تهیه پیش نویس قانونی که نیاز به درمان و مشاوره در مدارس دارد، از سطح ابتدایی به اشتراک می گذارد. یکی از روی کنجکاوی می پرسد: «چه چیزی شما را از انجام آن باز می دارد». گومز در حالی که اشک میریزد پاسخ میدهد: «این که من نمیتوانم، اینکه قادر نیستم…به اندازه کافی خوب نیستم». “من نمی دانم. این چیزی است که من در بزرگ شدن احساس کردم.»
گومز تبلیغاتی آلبوم را در لندن و پاریس انجام می دهد، و در یک مونتاژ دیوانه وار دیده می شود که در حین گلم به خواب می رود و به سؤالات دیگری پاسخ می دهد، برخی از آنها مرتبط و برخی نه. او و دوستش راکل حتی با هم دعوا میکنند، زیرا سلنا احساس میکند که او را ناسپاس میدانند که میخواهد استراحتش را پس از چنین تور تبلیغاتی استرسآوری در اولویت قرار دهد.
در نزدیکی پایان سفر، او و بهترین دوستش راکل تلاش میکنند تا نگرانی گومز را نسبت به بازگشت به واقعیت خودش از بین ببرند. ما همچنین باید در مورد اینکه چرا اینقدر از رفتن به خانه متنفرید، چرا نمیخواهید تلفن خود را روشن کنید، صحبت کنیم – نباید چنین احساسی داشته باشید. بنابراین چه چیزی می توانید در زندگی خود پیاده کنید که باعث شود از شغل خود متنفر نباشید؟ شما مجبور نیستید دائماً در آن حالت زندگی کنید.»
«همین چیزی که باعث میشود احساس کنید این است که چرا میتوانید با دیگران ارتباط برقرار کنید. بنابراین این دقیقاً دلیل این است که چرا شما فرد کاملی هستید [to do it]” به او می گویند.
کنیا در نهایت تأثیر زیادی بر گومز گذاشت، علیرغم اینکه لوپوس او در میانه سفر شعله ور شد. او با دانشآموزان مدرسه ارتباط برقرار میکند، با آنها در مورد سفر خود در خانه صحبت میکند، از آنها میپرسد که آیا به عشق اعتقاد دارند یا نه، و حتی از طریق تجربیات مشترک با مبارزات بهداشت روانی ارتباط برقرار میکند.