صبح روز بعد، او نگران بود زیرا اوکاسک دیر می خوابید. او گفت: “من برایش یک فنجان قهوه آوردم و او فقط به نظر می رسید که خواب است.” قهوه را کنارش گذاشتم و آن وقت بود که صورتش را دیدم. چشمانش را دیدم. و دیگر شبیه چشم نبودند.
او گفت: «به نظر می رسد که در برنامه های دوستیابی، مردان هم سن و سال من که مایلند با زنان هم سن و سال ما بخوابند، قبلاً با همه دوست دختر من هم خوابیده اند. پوریزکووا گفت: “مثل این پنج نفر هستند که ما مدام رد میشویم و آنها مانند “پس هنوز با او خوابیدی؟”
او گفت: “او تحت عمل جراحی قرار گرفت زیرا سرطان ریه مرحله 0 را پیدا کرده بودند.” و او در حال بهبودی بسیار خوبی بود. دو هفته [later]، داشت دور می رفت، داشت خیلی بهتر می شد، بهتر می خوابید. و این شب، او گفت، می دانید چیست، من احساس خستگی می کنم.
این محتوا را می توان در سایتی که از آن سرچشمه می گیرد نیز مشاهده کرد.