بازگشت به هم با یکی از سابق منجر به یک رابطه باز با دیگری و یک پیشنهاد ازدواج شد

“زارا، من مدت زیادی است که به این موضوع فکر می کنم.” دستم را می گیرد. “تو عالی هستی. خیلی قشنگی. شما شخصیت آتشینی دارید. هیچکس مثل تو نیست.» این سخنرانی به کجا می رود؟ “تو زنی هستی که من همیشه دوست داشتم با او باشم. عاشق تو هستم.” یکی از زانوهایش را روی زمین پایین می آورد. “با من ازدواج کن؟” فوواک “بگو آره. ما می توانیم بزرگترین حلقه ای را که می توانید پیدا کنید انتخاب کنیم. می دانم که او کاملاً جدی است و بخشی از من این پیشنهاد خودبه خود را به طرز عجیبی دوست داشتنی می یابد. من موفق می شوم روز بعد بدون بله یا نه گفتن جای او را ترک کنم.

جمعه، ساعت 7 بعد از ظهر

با این حال، اکنون می‌خواهم بین یک عروسی در مکزیک، دیدار با خانواده در میامی و جشن تولد 30 سالگی‌ام در نیویورک بروم. احتمالاً زمان مناسبی برای آزمایش “باز بودن” است.

جمعه، ساعت 2 بامداد

*مثل همیشه همه اسامی تغییر کرده اند.

من می گویم: “زمان شما وحشتناک است.” “من با سابقم برگشتم. باز است… اما ما با هم هستیم.» با کمال تعجب، آقای سنتی متعجب نیست. او می‌گوید: «می‌دانم که به هم ریخته‌ام، و هر کاری که لازم باشد انجام می‌دهم تا تو را برگردانم. لعنت به من بالاخره درک می کنم که مردم چگونه هستند لیسانس مانند “من دو نفر را دوست دارم.”

سه شنبه، ساعت 8 شب

راستش را بخواهید، من در حال حاضر نیازی به رابطه جنسی آشکار ندارم. من 17 ساعت بیدارم پنج دقیقه داغ خوب است. با این حال، من در یک چوب شور لعنتی تا شده ام در حالی که این مرد دیک خود را وارد می کند، آن را برمی دارد، وارد می کند، آن را برمی دارد. این موقعیت مورد علاقه اوست. “نزدیک هستی؟” من می پرسم. “آیا از من می‌خواهی سریع‌تر تمام کنم؟” اندرو با شوک مثبت پاسخ می دهد. “هیچ دختری هرگز این را از من نپرسیده است.” با همان سرعت ادامه می دهد.

“آره.”

شش نفر از ما مهمانان عروسی در حال بازی Never Have Iver در یک جکوزی کوچک در استراحتگاه هستیم. این مرد اندرو دستش را دور کمر من انداخته و مرا برای نوشیدنی به ویلای شخصی خود دعوت می کند. به نظر جذاب تر از بازگشت به خانه ای است که من با سه دختر دیگر در آن مشغول هستم. من و اندرو تابستان گذشته در نیویورک با هم ارتباط داشتیم، و خوب بود اما آنقدر خاطره انگیز نبود که بتوانیم وارد این ستون شویم. بار دوم جذابیت دارد؟

من امبر، یک سبزه زیبا، را در شام تمرین ملاقات می‌کنم و فوراً حال و هوایمان برقرار می‌شود. او حتی از من دعوت می کند که با او در کاستاریکا به یک خلوت معنوی بروم. اما در نیمه راه بحث در مورد تظاهرات ماه نو، او موضوع را تغییر می دهد. “هی، من چند وقت پیش با اندرو خوابیدم. می دانم که دیشب با او ارتباط داشتی، اما احساس کردم باید بدانی.» اوه، خوانندگان، ما خیلی به قبولی در آزمون بچدل نزدیک بودیم. اما اکنون من گیج شده ام: آیا او دوباره ادعای خود را در مورد دیک خود مطرح می کند؟ یا آیا او به این واقعیت احترام می گذارد که دیک امروز صبح به معنای واقعی کلمه درون من بود؟ هر چه بیشتر در مورد اندرو صحبت می کند، واضح تر می شود که من رابطه عروسی او را دزدیده ام.

جمعه، ساعت 11 شب

من و جیمز به طور مداوم یکدیگر را می دیدیم – و این شگفت انگیز بود. وقتی با او نیستم، به‌طور شگفت‌انگیزی از کاری (یا بهتر بگوییم، چه کسی) او انجام می‌دهد ناراحت نمی‌شوم. در پایان، من هنوز وقت نکردم با کسی بیرون بروم. تبلیغ اخیر من باعث شد روزها 12 ساعت کار کنم. اما هر چه بیشتر استرس داشته باشم، شاختر هستم. بنابراین اینکه گاهی اوقات می توانید از آپارتمان جیمز کار کنید مزایای خود را دارد. کنار هم می‌نشینیم، یک استراحت جنسی می‌گیریم، سپس به آن بازمی‌گردیم.

این اولین باری است که من و شان در شش ماه گذشته یکدیگر را می بینیم. به خودم می گویم: “ما چیزها را افلاطونی نگه می داریم.” اما فراموش کردم چشمانش چقدر مسحورکننده است. دارم غر می زنم که ناگهان خم می شود و من را می بوسد و کلمات را مستقیماً از دهانم می بوسد.

چون حقیقت دارد. من حاضرم یک نوع رابطه بسیار جدید را امتحان کنم: رابطه ای متعهد اما غیر تک همسری.

پوشش لاتو

اندرو صبح روز بعد با بوسه های آرام مرا از خواب بیدار می کند. با نگاهی به منظره تماشایی اقیانوس، خودم را می بینم که ای کاش آن را با جیمز به اشتراک می گذاشتم.

شنبه، ساعت 7 بعد از ظهر

واقعا همین را گفتم؟ من کردم.

یک متن: «هی! دوست دارم ببینمت.” گیلرمو یک فرشته سرمایه گذار جذاب و موفق است که در اینجا مستقر است. ما سال‌ها پیش با هم قرار گذاشتیم، اما دوست بودیم و هر چند ماه یک بار با هم چت می‌کردیم. او اغلب وقتی در شهر هستم، من را برای شام سر کار می‌آورد، و من در واقع یک ایده تجاری دارم که می‌خواهم ذهن او را در مورد آن انتخاب کنم.

ما در یک بار همدیگر را ملاقات می کنیم و قبل از اینکه او حرف من را قطع کند به سختی از یک برخورد سطحی عبور می کنیم.

آلبرتو ناوارو

یکشنبه، ساعت 4 بعد از ظهر

چند ساعت بعد گوشیمو برمیدارم و یه متن دیگه میبینم ولی…خدایا. از شان است؟ «اگر صادق باشم، اخیراً خیلی به شما فکر کرده‌ام. من بزرگترین اشتباه زندگیم را مرتکب شدم که تو را رها کردم. میشه یه نوشیدنی بخوریم و حرف بزنیم؟» حداقل من و او در یک چیز موافق هستیم: جدایی از من به دلیل اینکه جرأت شوخی با یک اسباب بازی جنسی در TikTok را داشتم و با “ارزش های سنتی” او همخوانی نداشتم، حرکت بسیار احمقانه ای بود. اما … آیا این واقعی است؟

پنجشنبه، ساعت 18

من یک “چه کرده ام؟” لحظه ای، اما وقتی جیمز ریتم ثابت خود را حفظ می کند، متوجه می شوم که پشیمان نیستم. این فقط احساس درستی دارد.

شش هفته بعد

وقتی بزرگ شدم، همیشه تصور می کردم که به 30 سالگی رسیده ام و به ثبات، تک همسری و احتمالاً بچه ها رسیده ام. در عوض، من دهه آینده را با آن آغاز می کنم ماما میاهرج و مرج در سطح: یک رابطه باز با یک سابق، دیگری تلاش می کند من را برگرداند، و سومی که به تازگی خواستگاری کرده است. چگونه این را هدایت کنم؟ چه کار خواهم کرد؟ دوستان حدس شما هم مثل من خوبه منظور آنها از “30، عشوه گر و شکوفا” باید همین باشد.

هفته گذشته، جیمز سابقم (برای من، او همان سابق است، کسی که هرگز فراموشش نمی کنی) از من پرسید که آیا برای یک شراکت آزاد حاضر نیستم، یعنی وقتی با هم هستیم با هم خواهیم بود اما آزادی کامل داریم وقتی ما نیستیم با دیگران بخوابیم حالا من با جوابم در درب انبار او ایستاده ام و تا اینجای کار، خوب است. زیپ لباسم را باز می کند و شروع به بوسیدن سینه هایم و گاز گرفتن نوک سینه هایم می کند، قبل از اینکه مرا روی میزش ببرد و بدنم را از سینه تا کلیشه لیس بزند. او احساس می کند که من چقدر خیس هستم و در حالی که کمرم را قوس می دهم به درون من می لغزد.

زارا فیلد یک نیویورکی مجرد 29 ساله است و دفتر خاطرات قرار ملاقات مقیم کازمو است و ماجراهای او را در یافتن عشق … یا چیزی شبیه به آن شرح می دهد. (*و نه، زارا فیلد نام *واقعی* او نیست.)



منبع

من به ندرت مخالف زنان هستم، اما در این مورد، همه شما به این مرد دروغ گفته اید. و واژن من که به سرعت خشک می شود هزینه آن را می پردازد. خوشبختانه برای من، او در نهایت آن را برای آخرین بار بیرون می آورد. متأسفانه برای من، او کمی بیش از حد بالا نشانه می رود و به سمت چشم من می ریزد.

جمعه، ساعت 18

بعد از مراسم، من روی زمین رقص هستم و لحظات زندگی ام را می گذرانم، وقتی متوجه شدم که امبر لباسی با مار تزئین شده پوشیده است. او به سمت اندرو می لغزد. آنها جدایی ناپذیرند تا بعد از مهمانی، زمانی که اندرو مست به من برخورد کرد. “امشب پیش من می مانی؟” او می پرسد و حرف هایش را به هم می زند. “هه، نه ممنون!” من می خندم. آمبر، این آشفتگی همه مال توست.

میدان زارا

میامی ذهنم در حال تپیدن است شان؟ یا جیمز؟ من نمی توانم هر دو را ببینم. شان تک همسری را بیش از هر چیز دیگری در اولویت قرار می دهد و یک رابطه عمیقا عاطفی توافق من با جیمز را نقض می کند… حداقل فکر می کنم اینطور باشد؟ من متوجه می شوم که شاید باید قوانین مشخص تری تعیین می کردیم.

اندرو قبل از اینکه دوباره مرا به خانه اش دعوت کند در گوش من در بار زمزمه می کند: “تو زیبا به نظر می آیی.” او و امبر به سختی با هم ارتباط برقرار کرده‌اند، بنابراین من این تصور را دارم که هر چه او امیدوار بود اتفاق بیفتد، اتفاق نمی‌افتد. به این نتیجه رسیدم که ارزشش را دارد که به او فرصت دیگری بدهم و این بار ریتم فوق العاده ای زدیم.

جشن تولد 30 سالگی من است و تم دیسکو باربی است. من یک کت و شلوار مخملی صورتی کم رنگ هستم. بادکنک های بزرگ و صورتی روشن و ماشین های رویایی باربی وجود دارد که در آمازون پر از آب نبات پیدا کردم. شب پر از انرژی الکتریکی است – من توسط 30 نفر از نزدیکترین افرادم احاطه شده ام و در حالی که شب را دور می رقصیم عمیقاً دوست دارم.

“اوه خدای من. متوقف نشو، من دستور می دهم. من چند ثانیه دور هستم. همونجا تکان نخور…» حرکت می کند. او آنقدر مست است که نمی تواند تمام کند. من برای او احساس بدی ندارم، به خصوص که او شروع به چرت زدن می کند. “آیا شستشوی صورت دارید؟” من می پرسم. من انتظار یک رژیم کامل 10 مرحله ای را ندارم، اما احساس می کنم برای مردانی که در اواخر دهه 20 زندگی می کنند، یک پاک کننده و مرطوب کننده لازم است. او زمزمه می کند: «نه، من فقط از آب استفاده می کنم. البته.

برای دریافت ماگ از اینجا مشترک شوید.

علامت نامه

من در هواپیما به خانه هستم. “شام سه شنبه؟ جیمز می‌نویسد: من در آن نقطه ایتالیایی نزدیک شما رزرو کردم. دلم براش خیلی تنگ شده

“آره! نمی توانم صبر کنم!»

به یک سال کامل از زندگی زارا برسید اینجا.

شنبه، ساعت 10 شب