اسکوتر براون از اینکه چطور همه چیز با تیلور سویفت خراب شد، پشیمان است.
اگر اسکوتر براون یک پشیمانی داشته باشد، این است که او تصور میکرد هنرمندان درگیر با وجود تاریخ پرتلاطمش با سوئیفت، از کار با او هیجانزده خواهند شد. سوئیفت در پست Tumblr 2019 خود با اشاره به نقش ادعایی براون در دعوای خود با مشتری خود، کانیه وست، ادامه داد: «تمام چیزی که میتوانستم به آن فکر کنم، قلدری بیوقفه و فریبندهای بود که سالها از سوی او دریافت کردم. “اکنون اسکوتر من را از کارهای زندگی ام محروم کرده است، که به من فرصتی برای خرید داده نشد. اساساً، میراث موسیقی من در دستان کسی است که سعی کرده آن را از بین ببرد.
در دسامبر 2020، سوئیفت این تجربه را با طلاق مقایسه کرد. در بین ضبط مجدد، او قرار است آلبوم جدید خود را منتشر کند، نیمه شب ها، در 21 اکتبر.
سوئیفت از قرارداد اولیه آگاه نشد تا اینکه این خبر به اطلاع عموم رسید و نوشت که این “بدترین سناریوی مورد” او در یک پست احساسی در Tumblr بود. او در آن زمان نوشت: “من در مورد خرید اسکوتر براون از استادانم همانطور که به جهان اعلام شد مطلع شدم.”
بیایید یک جمع بندی کوتاه انجام دهیم. در سال 2019، لیبل سابق تیلور سوئیفت، Big Machine Records (که توسط اسکات بورچتا اداره می شد)، ضبط های اصلی شش آلبوم اول خود را به براون فروخت که پس از اینکه سوئیفت شروع به ضبط مجدد موسیقی قدیمی خود در یک آلبوم کرد، آنها را به یک گروه سرمایه گذاری فروخت. یکی از بزرگترین حرکت های قدرت در تاریخ موسیقی
با این حال، براون اختلاف نظر خود را به عدم ارتباط بیان می کند. او گفت: “من فکر می کنم وقتی با کسی درگیری دارید، اگر تمایلی به گفتگو نداشته باشید، حل آن بسیار سخت است.” “بنابراین پشیمانی که در آنجا دارم این است که این فرض را کردم که همه، پس از انجام معامله، قرار است با من گفتگو کنند، قصد من را ببینند، شخصیت من را ببینند و بگویند، عالی است، بیایید با هم تجارت کنیم. من این فرض را با افرادی که نمیشناختم انجام دادم.»
سه سال بعد، براون در مصاحبهای جدید با جی ویلیامز از NPR، درباره این قرارداد بحثبرانگیز صحبت میکند و ادعا میکند که تحت «یک NDA بسیار سختگیرانه» بوده است که هشدار دادن به سوئیفت یا هر هنرمند دیگری از ماشین بزرگ را غیرممکن میکند. او گفت: «من از نظر قانونی اجازه نداشتم E! اخبار.
او ادامه داد: “من برای کار با هر هنرمندی در لیبل هیجانزده بودم. بنابراین وقتی قرارداد را نهایی کردیم، شروع به تماسهای تلفنی کردم و گفتم: “هی، من بخشی از این هستم.” و قبل از اینکه بتوانم این کار را انجام دهم – چهار تماس تلفنی برقرار کردم؛ شروع به انجام آن تماسهای تلفنی کردم – همه جهنم از بین رفت.
او ادامه داد: “از آن درس مهمی گرفتم و آن اینکه دیگر هرگز نمی توانم چنین فرضی را بکنم. نمی توانم خودم را در جایی قرار دهم که متکبرانه فکر کنم کسی فقط مایل به گفتگو است و برای کار با او هیجان زده می شود. من این افراد را نمی شناسم.»