تحقیر عمومی مایه حیات است از تلویزیون واقعیت اگر طرفداران قوس های روایی برنده جایزه یا مضامینی شایسته شکسپیر، سوفوکل یا گوته می خواستند، ما باید سوپرانوها یا سیم یا حتی سیمپسونها در حلقه نه، ما ورق زدن جدول میخواهیم، عبارات جذاب میخواهیم، پیشنهادها و پیشنهادات پس گرفته میخواهیم، جزیره ترسناک میخواهیم، ما خروجیهای تکان دهنده میخواهیم. ما چندان خواهان احکام زندان، تشخیصهای جعلی سرطان یا هیولاهای وحشتناک واقعی نیستیم، اما میدانیم که اینها اغلب محصولات جانبی ژانری هستند که بدون فیلمنامه وجود دارد. ما به تماشای بت ها یا شخصیت های ظریفی که در اتاق نویسندگان رویاپردازی شده اند نیستیم. اینها افراد واقعی هستند که، همانطور که ما دوست داریم اشاره کنیم، برای آنها ثبت نام کرده اند – حرکات وحشیانه –همه این. شاید اعتراف نکنیم، اما از ضیافت بر استخوان انتخاب های ضعیف دیگران لذت می بریم. حتی افرادی که سعی می کنند کار درست را در تلویزیون واقعیت انجام دهند، اغلب شوخی، جوک، گونی غمگین در نظر گرفته می شوند. تقریباً همه به نظر میرسند که عطش سرکشی برای شهرت یا بدنامی دارند و این نشان میدهد. اما آریانا مادیکس، به عنوان طرفداران قوانین پمپ واندرپمپ مطمئناً تأیید خواهد شد، همیشه کمی متفاوت به نظر می رسید. محتوای بیشتر خود واقعی اوست، کمتر من من من!
مدیکس در آن شب نتوانست شخصاً با لویس روبرو شود، زیرا او برای براوو در نیویورک بود. آنچه اتفاق می افتد را به صورت زنده تماشا کنید، اما قبل از اینکه با او تماس بگیرد و پاسخ بخواهد، یک پیام کوتاه کوتاه برای او ارسال کرد – “تو برای من مرده ای”. او در مورد واکنش دوست سابقش می گوید: «او تا حدودی بی احساس بود، کلمه ای که در 97 روز گذشته مترادف با Leviss شده است. “و من ویران شدم.”
مادیکس در سال 1985 به دنیا آمد و در ساحل فضایی فلوریدا بزرگ شد، منطقه ای به طول 72 مایل در امتداد اقیانوس اطلس که محل ایستگاه های پرتاب مداری مانند کیپ کاناورال و مرکز فضایی کندی است و تربیت خود را “بسیار عالی” توصیف می کند. پدر مرحوم او یک پیمانکار تجاری بام بود و مادرش مدیر پروژه است که عمدتاً با شرکت های مرتبط با فضا سر و کار دارد. مدیکس می گوید: «والدین من هر دو واقعاً سخت کار کردند. ما به هیچ وجه ثروتمند نبودیم، اما مطمئناً بهترینهایی را که آنها میتوانستند داشته باشند، داشتیم.» مدیکس که در دهه 90 بزرگ شد، شیفته اسب ها شد و از مادرش التماس کرد که درس بدهد، چیزی که به گفته او مادرش هرگز بزرگ نشد و می خواست به دخترش بدهد. در شش سالگی سوارکاری را آغاز کرد و به تئاتر نیز روی آورد. «دختر اسب، بچه تئاتر. این دو چیز بود.» او می گوید. او همچنین یک دانش آموز استثنایی بود – عبارات “بیش از حد بزرگ” و “حیوان خانگی معلم” بیشتر در ریاضیات و علوم عالی بود. در دبیرستان او در کلاس های AP بود و تشویق کردن را به لیست برنامه های فوق برنامه خود اضافه کرده بود. او میگوید: «فکر میکنم سال آخرم، در هشت یا 10 باشگاه مختلف بودم.
سرم را تکان میدهم و بعد او میگوید: «اینطوری که خیلی از مردها طوری رفتار میکنند که انگار حق دارند بدن شما را داشته باشند و حق دارند رابطه جنسی داشته باشند، زیرا شما با آنها در ارتباط هستید. من فلش لایت شما نیستم. من آنچه را که نیاز داشتم، نوشتم، اما سلام. این یک موقعیت دو نفره است.»